آسیب شناسی روانی چیست؟

Psychopathology
آسیب‌ شناسی روانی به عنوان مطالعه مشکلات مرتبط با سلامت روان، از سال 1913 با انتشار کتاب آسیب‌شناسی روانی عمومی توسط کارل یاسپرس شناخته شده است. این حوزه به بررسی علائم، علل، سیر بیماری‌ها و روش‌های درمان مشکلات روانی می‌پردازد. برای طبقه‌بندی و تشخیص این اختلالات، از سیستم‌های تشخیصی متعددی همچون DSM و ICD استفاده می‌شود. DSM بیشتر در آمریکا رایج است و توسط انجمن روانپزشکی آمریکا تهیه شده، در حالی که ICD یک سیستم جهانی است که توسط سازمان بهداشت جهانی ارائه شده است. به علاوه، RDoC به عنوان یک چارچوب جدید بر مبنای پژوهش‌های عصبی و زیستی معرفی شده است که رویکردی مدرن‌تر به تشخیص اختلالات روانی دارد.

فهرست مطالب

مقدمه

آسیب‌شناسی روانی (یا روانشناسی مرضی) چیست؟ به طور خلاصه، این حیطه را می توان مطالعه عمیق مشکلات مرتبط با سلامت روان دانست. همانطور که آسیب‌شناسی، مطالعه ماهیت بیماری (شامل نشانه‌شناسی، علل، سیر ایجاد و پیامدها) است، آسیب شناسی روانی نیز مطالعه مفاهیم مشابه در حوزه سلامت روان (اختلالات و بیماری‌های روانی) است.

مطالعه بیماری‌های روانی می‌تواند شامل مولفه‌های متعددی باشد: نشانه‌ها، رفتارها، علل (ژنتیک، زیست‌شناختی، اجتماعی، روان‌شناختی)، سیر، تحول، طبقه‌بندی، درمان‌ها و موارد دیگر.

به این ترتیب، موضوع آسیب‌شناسی روانی، بررسی مشکلات مربوط به سلامت روان است: چگونه آنها را بفهمیم، چگونه آنها را طبقه بندی کنیم، و چگونه آنها را برطرف کنیم. به همین دلیل، موضوع آسیب شناسی روانی از پژوهش تا درمان گسترش می یابد. طبعاً هر چه بهتر بتوانیم دلیل ایجاد یک اختلال روانی را درک کنیم، یافتن درمان های موثر آسان تر خواهد بود.

تاریخچه آسیب‌شناسی روانی (روانشناسی مرضی)

آسیب‌شناسی روانی به‌طور خاص با ظهور علم روانپزشکی بالینی در قرن نوزدهم میلادی کلید خورد. در این دوره، بالینگران توصیف سیستماتیک اختلالات روانی و رفتارهای غیرطبیعی را آغاز کردند. یکی از پیشگامان این حوزه، امیل کراپلین بود که اختلالات روانی را بر اساس علائم مشاهده‌شده در بیماران طبقه‌بندی کرد. او پایه‌گذار سیستم طبقه‌بندی بیماری‌های روانی به صورت علمی بود. همچنین، کارل جاسپرز، با تأکید بر توصیف پدیدارشناختی تجربیات روانی، نقش مهمی در توسعه آسیب‌شناسی روانی داشت. این روش، به جای تفسیر علل، بر توصیف دقیق علائم تمرکز دارد​​.

امیل کرپلین

آسیب‌شناسی روانی: امیل کرپلین

یکی از پیشگامان مطرح در تاریخ روانپزشکی بالینی و صدالبته آسیب‌شناسی روانی، امیل کراپلین (Emil Kraepelin) است.او در اواخر قرن نوزدهم میلادی و اوایل قرن بیستم حضور فعالی در حوزه روانپزشکی داشت و با رویکردی علمی به طبقه‌بندی اختلالات روانی پرداخت.

امیل کرپلین معتقد بود که اساس طبقه‌بندی اختلالات روانی، علائم، سیر و پیش‌آگهی اختلالات است. او به طور ویژه اسکیزوفرنی و اختلالات خلقی را مورد مطالعه قرار داد و به افتراق آن‌ها به عنوان بیماری‌های متمایز با سیر متفاوت پرداخت.

نام اولیه‌ای که کرپلین بر اختلال استکیزوفرنیا گذاشت، دمانس زودرس (Dementia Praecox) بود و این بیماری را به عنوان یک بیماری مزمن و رو به زوال توصیف کرد، درحالی که اختلالات خلقی را با حضور موقت و بهبودهای متناوب (یه جورایی به اپیزودیک بودن آن اشاره داشت) معرفی می‌کرد.
سیستم طبقه‌بندی امیل کرپلین بنیانی شد برای بسیاری از سیستم‌های مدرن طبقه بندی، از قبیل DSM و ICD، شد و ستونی برای شکل‌گیری روانپزشکی امروزی درنظر گرفته می‌شود. دیدگاه کرپلین موجب شد تا روانپزشکی حرکتی سریع‌تر به سمت یک علم بالینی و تجرب را پیش بپیرد؛ زیراکه تمرکز را بر علائم عینی و الگوهای رفتاری بیماران گذاشت و از تئوری‌های روان‌شناختی دوری جست.

دو نظام آسیب‌شناسی روانی

آسیب‌شناسی روانی به طور کلی به دو دسته تبیینی و توصیفی تقسیم می‌شود:

  • آسیب‌شناسی روانی تبیینی(Explanatory): توضیح و تببین علل ایجاد اختلالات روانی، هدف اصلی آسیب‌شناسی روانی تبیینی است. این رویکرد بر اساس نظریه‌هایی چون نظریات روان‌پویشی، شناختی، رفتاری یا عصبی-زیستی دی پی تببین علل ایچاد اختلالات روانی است.
  • آسیب‌شناسی روانی توصیفی (Descriptive): این رویکرد، برخلاف رویکرد تبیینی، بر توصیف دقیق و بی‌طرفانه پدیده‌های روانی بدون تکیه بر نظریه‌ها در مورد علل آن‌ها تمرکز دارد. در آسیب‌شناسی توصیفی، رفتارها، شناخت‌ها، هیجانات و… مراجع با دقتی موشکافانه و صدالبته بی‌طرف نسبت به نظریه‌ها مورد بررسی قرار می‌گیرد.

آسیب‌شناسی توصیفی و پدیدارشناسی

می‌توان گفت، آسیب‌شناسی توصیفی بخشی از فلسفه (پدیدارشناسی Phenomenology) را به خدمت گرفته است. آسیب‌شناسی توصیفی بر مشاهده و توصیف دقیق تجربیات روانی افراد تمرکز دارد و تلاش می‌کند تا به درکی دقیق از این تجارب بدون هیچ سوگیری نظری برسد. از سوی دیگر، پدیدارشناسی نیز به توصیف تجربه‌های روانی افراد می‌پردازد و سعی دارد این تجربیات را به شکلی درک و بازآفرینی کند که برای فرد قابل شناسایی و قابل‌فهم باشد. به‌عبارتی، پدیدارشناسی به آسیب‌شناسی توصیفی کمک می‌کند تا فهم دقیق‌تری از تجربیات درونی بیمار حاصل شود​​​.

پدیدارشناسی

پدیدارشناسی (Phenomenology) شاخه‌ای از فلسفه است که به مطالعه تجربیات فاعلی و پدیده‌ها همان‌طور که به طور مستقیم در ذهن تجربه می‌شوند، می‌پردازد. این رویکرد توسط ادموند هوسرل بنیان‌گذاری شد و هدف آن درک و توصیف تجربیات انسانی بدون سوگیری‌های نظری (تئوریک) است. پدیدارشناسی تلاش می‌کند تا خود تجربه را به‌عنوان یک پدیده مستقل از ناظر و سوگیری‌های نظری بررسی کند.
این روش در روان‌پزشکی و روان‌شناسی نیز کاربرد دارد و به کمک آن، روانپزشکان و روانشناسان می‌توانند به تجربیات روانی بیماران نزدیک شوند و درک بهتری از وضعیت روانی آن‌ها کسب کنند.

تعلیق یا اپوخه (Epoché) در پدیدارشناسی

در پدیدارشناسی، مفهومی به نام «تعلیق» یا «اپوخه» از اهمیت بالایی برخوردار است. این مفهوم به معنای کنار گذاشتن قضاوت‌ها و پیش‌فرض‌ها درباره واقعیت خارجی است تا بتوان به تجربه ذهنی فرد به‌طور خالص دست یافت. با این کار، تمرکز تنها برروی تجربه درونی پدیده‌ها است.
پدیدارشناسی با تمرکز بر فهم عمیق و همدلانه تجربیات انسانی، به ویژه در حوزه‌های مرتبط با روانشناسی و روانپزشکی، به درک بهتر دنیای روانشناختی افراد کمک می‌کند. این شیوه و دیدگاه به متخصصان کمک می‌کند تا تجربیات بیماران را به شکلی دقیق‌تر و عینی‌تر تحلیل و درک کنند، فهم خوبی از بیمار داشته باشند و در مسیرهای مختلف تشخیصی و درمانی فرایند بهتری را پیش بگیرند.

ویدیو: پدیدار شناسی چیست؟

نشانه‌های آسیب روانی

علائم آسیب شناسی روانی بسته به ماهیت بیماری متفاوت هستند. برخی از علائمی که نشان دهنده این احتمال است که فرد درحال تجربه نوعی آسیب روانی است، عبارتند از:

  • تغییرات در عادات خوردن
  • تغییرات در خلق
  • نگرانی، اضطراب یا ترس مفرط
  • احساس پریشانی
  • مشکل در تمرکز کردن
  • انرژی کم و احساس خستگی مفرط
  • وقفه خواب
  • افکار آسیب به خود یا خودکشی
  • مشکل در سازگاری با زندگی روزانه
  • صرف نظر کردن از فعالیت‌ها یا بودن با دوستان

سیستم تشخیصی

متخصصانی که در حیطه پژوهش و درمان آسیب‌های روانی فعالیت می‌کنند باید از نظام‌هایی برای رسیدن به بهترین مسیر درمانی استفاده کنند. این سیستم ها برای طبقه بندی اختلالات روانی، براساس شواهد پژوهشی طراحی می‌شوند. در حال حاضر گسترده ترین سیستم های طبقه بندی بیماری های روانی در ایالات متحده و بسیاری دیگر از کشورها به شرح زیر است:

DSM-5-TR-book-cover

راهنمای تشخیصی و آماری اختلالات روانی (DSM)

راهنمای تشخیصی و آماری اختلالات روانی (DSM) توسط انجمن روانپزشکی آمریکا (APA) به عنوان یک سیستم ارزیابی برای بیماری‌های روانی ایجاد شده است. DSM-5-TR که در سال 2022 منتشر شد، در حال حاضر آخرین نسخه موجود است و شامل ملاک‌های تشخیصی است که متخصصان سلامت روان از آن برای رسیدن به یک تشخیص خاص استفاده می‌کنند. ملاک‌ها و فهرست اختلالات همواره تحت تأثیر پژوهش‌ها هستند و ایجاد تغییر در آن‌ها گه‌گداری رخ می‌دهد.

برخی از نمونه‌های اختلالات فهرست شده در DSM-5-TR شامل اختلال افسردگی اساسی، اختلال دوقطبی، اسکیزوفرنی، اختلال شخصیت پارانوئید و اختلال اضطراب اجتماعی است.

اهداف DSM

یکی از اهداف اصلی DSM، استانداردسازی فرآیند تشخیص اختلالات روانی است تا بالینگران بتوانند با استفاده از معیارهای ثابت، به تشخیص‌های مشابهی دست یابند. DSM هر اختلال روانی را بر اساس معیارهای خاصی از جمله علائم، طول مدت این علائم و میزان تأثیر آنها بر کنش‌وری فرد تعریف می‌کند.

DSM آموزش و پژوهش

DSM علاوه بر کمک به تشخیص بالینی، ابزاری برای پژوهش‌ها و آموزش در حوزه‌های مختلف روان‌شناسی و روان‌پزشکی قلمداد می‌شود. به‌عنوان مثال، استفاده از معیارهای DSM در پژوهش‌ها موجب افزایش اعتبار آن‌ها شده و مقایسه‌پذیری بیشتری را امکان‌پذیر می‌کند. در عین حال، DSM با وجود تمام فواید و اهمیت‌های بالینی و پژوهشی، مورد انتقاد نیز قرار گرفته است؛ چرا که برخی معتقدند تمرکز بیش از حد آن بر علائم ممکن است به نادیده گرفتن زمینه‌های فردی و فرهنگی منجر شود و دیدگاه آن محدود به یک دیدگاه پزشکی به پدیده‌های روانی باشد.

طبقه بندی بین‌المللی بیماری‌ها (ICD)

ICD یک سیستم مشابه DSM است. ICDبیش از یک قرن پیش توسط سازمان بهداشت جهانی در مبادی تاسیس آن در سال 1984 تدوین شد.

 ICD-11 چه تفاوتی با DSM-5-TR دارد؟

اول، ICD-11 محصول یک آژانس جهانی (سازمان بهداشت جهانی) است، در حالی که DSM-5-TR محصول یک انجمن ملی (انجمن روانپزشکی آمریکا) است. ICD-11 توسط مجمع جهانی بهداشت متشکل از وزیران بهداشت از 193 کشور عضو WHO تایید شده است.

دوم، هدف ICD-11 کاهش بار بیماری در سطح جهانی است. این شامل تشخیص‌های پزشکی و همچنین تشخیص‌های مرتبط با سلامت روان است. اما DSM فقط درمورد بیماری‌ها و اختلالات روانی است.

سوم، ICD-11 به صورت رایگان در اینترنت در دسترس است. در مقابل، DSM باید خریداری شود و انجمن روانپزشکی آمریکا از فروش کتاب و محصولات مرتبط درآمد کسب می کند.

 

با این حال، DSM-5-TR یک طبقه‌بندی استاندارد در میان متخصصان سلامت روان آمریکایی است و به طور کلی برای برنامه ریزی درمان و اهداف بیمه استفاده می شود. که در ایران نیز استقبال از DSM بسیار بیشتر از ICD است.

جدول مقایسه ICD و DSM

ویژگیDSMICD
مولفانجمن روانپزشکی آمریکا (APA)سازمان بهداشت جهانی (WHO)
هدف اصلیتشخیص و طبقه‌بندی اختلالات روانیتشخیص تمامی بیماری‌ها از جمله اختلالات روانی
ساختارفهرستی از معیارهای تشخیصی اختلالات روانیفهرستی از تمامی بیماری‌ها شامل روانی و جسمانی
محدوده جغرافیاییعمدتاً در ایالات متحدهجهانی (193 کشور)
آخرین نسخهDSM-5-TR (2022)ICD-11 (2022)
قیمتنیاز به خریدرایگان و قابل دسترس آنلاین

ملاک‌های حوزه پژوهش (RDoC)

فراتر از این سیستم‌های استاندارد برای طبقه‌بندی اختلالات روانی، حوزه تحقیقاتی و نظریه‌ای در حال رشد نیز وجود دارد که از قالب چک لیست تشخیص‌ها دور می‌شود. از آنجایی که ممکن است علائم یک بیماری روانی وجود داشته باشد اما معیارهای تشخیص رسمی را نداشته باشد، مطالعات آسیب شناسی روانی توصیفی نویدبخش یک سیستمِ بهتر است.

RDoC یک چارچوب پژوهشی ابتکاری توسط موسسه ملی سلامت روان (NIMH) است که بر اساس تحقیقاتی از حوزه‌هایی مانند علوم اعصاب، ژنتیک و روان‌شناسی است. به این ترتیب، RDoC به جای گروه‌بندی علائم و نشانه‌های آسیب‌شناسی روانی در اختلالات، همانطور که در طول تاریخ در DSM و ICD انجام شده، مشغول به توصیف آن‌ها است. هدف RDoC در درجه اول برنامه ریزی و تامین مالی تحقیقات است.

تشخیص آسیب شناسی روانی

روان‌شناسان و روان‌پزشکان چگونه تصمیم می گیرند که چه چیزی فراتر از رفتار عادی است تا وارد قلمرو “آسیب شناسی روانی” شود؟ اختلالات روانپزشکی را می توان با توجه به عطف آنان به مشکلات در چهار حوزه مفهوم‌پردازی کرد: انحراف، پریشانی، اختلال عملکرد و خطر.

برای مثال، اگر علائم افسردگی را تجربه می‌کردید و به روانپزشک مراجعه می‌کردید، بر اساس فهرستی از علائم (به احتمال زیاد در DSM-5-TR) ارزیابی می‌شدید:

  • انحراف

این اصطلاح به افکار، عواطف یا رفتارهایی اطلاق می شود که از آنچه رایج است یا در تضاد با آنچه در جامعه قابل قبول تلقی می شود، منحرف می شود. در مورد افسردگی، ممکن است افکار گناه یا بی ارزشی را گزارش کنید که در میان افراد دیگر رایج نیست.

  • پریشانی

این علامت به احساسات منفی اشاره دارد که در درون فرد رخ می‌دهد یا منجر به ناراحتی اطرافیان آن شخص می شود. در مورد افسردگی، ممکن است احساسات شدید پریشانی ناشی از غم و اندوه یا گناه را گزارش کنید.

  • اختلال کنش‌وری

با این علامت، متخصصان به دنبال یافتن ناتوانی در دستیابی به عملکردهای روزانه مانند رفتن به سر کار هستند. در مورد افسردگی، ممکن است گزارش دهید که نمی توانید صبح ها از رختخواب بلند شوید یا اینکه کارهای روزانه خیلی بیشتر از آنچه که باید، طول می کشد

  • خطر

این اصطلاح به رفتاری اشاره دارد که ممکن است شما یا شخص دیگری را در معرض خطرات مضر قرار دهد. در مورد افسردگی، این می تواند شامل گزارش دادن به خودکشی یا آسیب رساندن به خود باشد.

به این ترتیب، می‌توانید ببینید که تمایز بین رفتار عادی و آسیب‌ روانی به نحوه تأثیرگذاری مسائل بر شما یا افراد اطرافتان بستگی دارد.

تعاریف ابعادی در مقابل طبقه بندی در آسیب‌شناسی روانی

فهم این موضوع آسان است که از نظر تاریخی در مورد اینکه چه چیزی بیماری روانی را تشکیل می دهد، اختلاف نظر وجود داشته است. در عین حال، حتی اکنون نیز، در مورد اینکه چگونه بیماری روانی باید به بهترین شکل مفهوم‌پردازی شوند، اختلاف نظر وجود دارد.

آیا همه اختلالات موجود در DSM متمایز هستند یا عوامل فراگیر درجه بالاتری وجود دارند که در بیماری روانی نقش دارند و ممکن است بهتر توضیح دهند که چرا برخی از افراد با بیماری های زیادی (به نام همبودی) تشخیص داده می‌شوند؟

جدول مقایسه رویکرد مقوله‌ای و ابعادی

ویژگی رویکرد مقوله‌ای رویکرد ابعادی
توضیحات اختلالات روانی به صورت دسته‌های مجزا و مستقل تعریف و طبقه‌بندی می‌شوند. هر فرد یا به یک دسته خاص تعلق دارد یا ندارد. اختلالات روانی بر اساس یک پیوستار (طیف) تعریف می‌شوند که درجات مختلفی از شدت علائم را نشان می‌دهد. به جای مقوله‌های مجزا، فرد در سطوح مختلفی از علائم قرار می‌گیرد.
مزایا سادگی و وضوح در تشخیص و درمان. استانداردهای مشخص برای هر اختلال. انعطاف‌پذیری بیشتر و بازتاب دقیق‌تر تنوع علائم در افراد مختلف. می‌تواند همبودی بین اختلالات را بهتر توضیح دهد.
معایب ممکن است نتواند پیچیدگی و همپوشانی علائم را در بسیاری از بیماران به خوبی منعکس کند. ممکن است برای تشخیص‌های دقیق، پیچیده‌تر باشد و نیاز به ارزیابی‌های بیشتری داشته باشد.
کاربرد استفاده در سیستم‌های سنتی مانند DSM و ICD برای طبقه‌بندی اختلالات روانی. در حال توسعه در رویکردهای نوین مانند RDoC برای تحلیل‌های پژوهشی و تشخیصی.

نتیجه‌گیری

آسیب‌شناسی روانی یک زمینه حیاتی برای درک و درمان مشکلات سلامت روانی است که در طول زمان با استفاده از روش‌های تشخیصی متنوعی توسعه یافته است. با افزایش درک علمی از این مشکلات، سیستم‌های طبقه‌بندی مانند DSM و ICD همچنان به تکامل خود ادامه می‌دهند، اما رویکردهای نوینی مانند RDoC نشان‌دهنده تغییر جهت به سمت تشخیص‌های مبتنی بر پژوهش‌های زیست‌شناختی و عصبی هستند. پیشرفت در این حوزه می‌تواند منجر به درمان‌های مؤثرتر و بهبود کیفیت زندگی افراد مبتلا به اختلالات روانی شود.

پست های مرتبط

مطالعه این پست ها رو از دست ندین!
بررسی جامع هشیاری و نقش آن در تشخیص اختلالات روانی

بررسی جامع هشیاری و نقش آن در تشخیص اختلالات روانی

هشیاری (Consciousness) نقش کلیدی در روانپزشکی، روان‌شناسی بالینی و تشخیص اختلالات روانی دارد. این مقاله با استفاده از کتاب معتبر …

بیشتر بخوانید
مصاحبه بالینی چیست؟ اصول، مراحل و تکنیک ها

مصاحبه بالینی چیست؟ اصول، مراحل و تکنیک ها

مصاحبه بالینی یکی از ابزارهای اصلی و بنیادین در تشخیص و درمان اختلالات روانپزشکی است. این فرآیند نه تنها شامل …

بیشتر بخوانید
بررسی جامع ظاهر در معاینه وضعیت روانی

بررسی جامع ظاهر در معاینه وضعیت روانی

مؤلفه “ظاهر” در معاینه وضعیت روانی (MSE) یکی از بخش‌های اساسی است که اطلاعات مهمی در مورد وضعیت روانی، عاطفی، و شناختی بیمار ارائه می‌دهد …

بیشتر بخوانید

نظرات

سوالات و نظراتتون رو با ما به اشتراک بذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *